راستي تا به حال شده که صداي قرآن رو ازجايي بشنويد و تنتون مثل بيد بلرزه طوري که احساس کنيد دندون ها و تمام استخون هاي بدنتون داره به هم مي خوره و صدا ميده تا حالا شده صوت دلنشين قرآن طوري شما رو به وجد بياره که از شدت شادي اشک هاتون جاري بشه تا به حال شده کلمات قرآن رو بخونيد و احساس کنيد معناي عربيش رو کاملا درک مي کنيد و ازش لذت ميبريد و احساس کنيد که بهترين معاني و مفهوم رو در خودش جاي داده. راستي چرا براي بعضي از ما ها اين اتفاق ها نيافتاده؟ آيا دليلش اين نيست که هنوز بنده مخلص خدا نشديم خدا در قرآنش ميگه اگر من اين قرآن را بر کوه نازل مي کردم کوه با اين عظمت از هم مي شکافت پس چرا اين قرآن اين قرآن مجيد اين کلام خدا ، رو بعضي از ما ها بي تاثيره! فکر نمي کنيد که بايد تغييري در روند زندگيمون ايجاد کنيم و از اين روزمرگي خلاص بشيم. خداوند رحمان اين طور ميگه که : وقتي من جهان هستي را با دنيايي از شکوه آفريدم راضي نشدم دوست داشتم کار ديگري بکنم که سرآمد تمام خلقت و کائنات من باشد و اراده کردم تا پديده ي متفاوتي را بيافرينم که درتمام هستي شاخص باشد و بدرخشد با چنين احساسي تو را آفريدم. به عبارت ديگر تنها بودم و مي خواستم معشوقي بيافرينم تا با او معاشقه کنم و تو را آفريدم و حتي آينه اي خواستم بيافرينم تا هر وقت به اين آينه نگاه مي کنم. جلوه زيباي خودم را در اين آينه ببينم و لذا تو را آفريدم تا لحظه لحظه ها را تا قيام و قيامت با تو معاشقه کنم.

تو را با چنين احساسي شروع کردم به آفريدن و شکل دادن و آنگاه که فکر را در تو قرار دادم و ضميرناخودآگاه را ، زيرا اينگونه خواسته بودم که هر آنچه بي انديشي بتواني خلق کني مثل خودم و لذا از آنجا که با دنياي عشق تو را آفريدم ولي تو همچنان خوابيده بودي روي زمين روح نداشتي که ، لازم بود روحي درتو مي دميدم ، دلم نيومد از هيچ روحي در تو بدمم الا روح خودم به عنوان عزيز دلم و از روح خود در تو دميدم و تو يکهو بلند شدي و آنجايي که تو را ديدم يک خدايي ديگر، بر خود آفرين گفتم که تبارک الله احسن الخالقين و اين جمله را درمورد هيچ يک از کائناتم نگفتم الا تو. و بلا فاصله خطاب کردم به ملائکم ، من بر روي کره زمين قائم مقام و خليفه آفريدم سجده اش کنيد.نفر دوم بعد از خدا تو... و خداي رحمان بعد از سجده ملائک معاشقعه اش را با تو شروع کرد. تو را بلند کرد مثل گل زيبا در آغوش گرفت و آنچنان تو را به خود نزديک کرد که فاصله تو با خدا شد صفر. کاملا چسبيده و بعد در گوشت اين گونه نجوا کرد. که اي عزيز دلم من از رگ گردن به تو نزديک ترم و بدان که تو را تا آخر عمر هرگز زمين نمي گذارم و تو همواره در آغوش من و تحت حمايت مني و هر چي مي خواي بگو ، خودم بهت ميدم هر چي بخواي ، و من از تو انتظاري دارم که همچون خدايي در اين دنيا زندگي کني نه در فقر نه در اضطراب نه در افسردگي نه در ناتواني ، خدايي ديگر زندگي ميکند قائم مقام من در اين کره و لذا مي خواهم که تو زيبا زندگي کني و ضمنا بدان که من تمام کائنات را در اختيار تو قرار دادم در تسخير تو. جايگاهت رو ببين کجايي تو...!

خدا از تو خواسته است که زندگي را زيبا زندگي کني که يک بخشش در اين دنيا اتفاق مي افتد و ادامه اش در سراي ديگر و تو پا به پاي خدا زندگي ميکني در آغوش او زندگي ميکني . چه احساسي از خدا داري و تو به من بگو که کيستي اي قائم مقام خداي رحمان ، اي مسجود فرشتگان خدا . اي عزيز دل خدا تو امروز کيستي؟ و چگونه زندگي مي کني؟ و چگونه خود را باوري داري باور...باور... باور و خود را چگونه باور داري؟ زيرا دنيا و آخرت تو در گرو لحظه لحظه هاي باور هاي توست . باور هاي تو از کل هستي از جمله خودت و خدايت و شايد اين برايت جالب باشه که وقتي خدا تو را آفريد و از روحش در تو دميد. بلافاصله خداوند به تو يک هديه داد به نام هديه ي تولدت ، به نام کادو . يک بسته بندي بسيار بسيار زيبا که روي اين بسته بندي مي دوني چي نوشته بود! زيبا ترين واژه هستي رو روي اين بسته بندي نوشته بود." زندگي" به تو هديه داد و خدا زندگي رو به تو هديه داد و از تو خواست زندگي را و اين هديه او را زيبا از او مراقبت کني . نه در ياس نه در فقر نه در اضطراب نه در پژمردگي و دل مردگي و ياس و افسردگي بلکه در دنيايي از عشق و اميد و تلاش و هيجان و حرکت و عشق و ارتباط ... ارتباط...ارتباط...

شايد برات جالب باشه که تو وقتي اين بسته رو باز کردي ، اين بسته بندي قشنگ رو ، که فقط روش نوشته شده بود زندگي ، مي خواستي ببيني توش چي چي هست. تو اين کادو ، کادو رو واکردي و با کمال تعجب ديدي تو اين بسته زيبا فقط يک دفترچه هست . يک دفترچه سفيد نوشته نشده که فقط روي اين دفترچه نوشته شده است زندگي ، اين به اين معناست که خداي رحمان وقتي تو را آفريد به تو زندگي را هديه کرد به عنوان يک دفترچه ، دفترچه حيات و زندگي نوشته نشده "نه تقدير و سرنوشت" خدا از تو خداست که دفتر زندگي ات را خودت بنويسي دفتري که بنويسي فردا چه بشود و اين دفترچه را تو با چه مي نويسي با قلمي به نام " انديشه ات" که اين قلم انديشه از مرکب "باورها" و مرکب"روحيه" تو تغذيه ميشود. يعني باور و روحيه تو به اين قلم انديشه مي آيد و تو اراده مي کني که چه بخواهي براي فرداهاي خودت. آنچه را در اين دفترچه بنويسي فرداها و فرداها خلق مي شود. به من بگو امروز چه تصميمي داري راجب اين دفترچه ات و تو امشب بايد اين دفترچه را ببيندي و فردا صبح اين دفترچه را به گونه اي ديگر باز کني. در دنيايي از اقتدار بنويسي ، در دنيايي از اميد بنويسي در دنيايي از آرامش بنويسي.

و خوشا به سعادت شما که هرگز منتظر کسي نمي مانيد. نمون منتظر اين و اون حتي منتظر خداهم نمون زيرا که اگر منتظر خدا هم باشي خدا براي تو کاري نمي کند. خدا براي اون انساني کاري مي کند که خودش بخواهد و تلاش کند.بنابراين اي عزيزي که منتظر هيچ کسي نمي ماني الا خودت بدان که دنياي وجود تو کو چکتر از دنياي بيرون تو نيست . در وجود تو عالم اکبري است که با انديشه هاي تو عالم اکبر وجود تو را به عالم اکبر دنياي بيرون تو تبديل مي کند. بنابراين امروز اراده کن تا از خود انسان زيباي ديگري بسازي .خداوند يارو نگهدار شما باشد